سبز خوا هیم شد...
محمدنبي عظيمي محمدنبي عظيمي

   به زودی شش سال تمام خواهد گذشت ، ازآن فرخنده روزی که نخستین نشست شماری از رهبران ديروز حزب و متحدين سياسي آنها یک تفکر نوین سیاسی در شهر زوینار هالند ، دایر گردید. در آن روز وروز های پسین ، دوستان ورفقایی که درد مشترک را فریاد می زدند وآرزو داشتند تاهرچه زودتر سکوت مرگبار سیاسیی که دامنگیرجنبش چپ کشور شده بود، شکستانده شود ، نخستین پیرنگ های این تفکر را رنگ بخشیدند.  تفکری که در بستر گفتمان سازندهء نخبه ترین، آگاهترین و با تجربه ترین دوستانی که می توانستند یکدیگر را تحمل کنند ، رنگ می گرفت. " ما "درآن روزها که شادروان محمود بریالی را با خود داشتیم ، به این مسأله می اندیشیدیم که چگونه برای  "تولدی دیگر" در کارزار سیاسی کشور مان بیندیشیم که اشتباهات مرگبار گذشته تکرار نشود ولی حرکت جدید سیاسی مان موج پر خروش دیگری باشد بر زمینه جنبش تجدد خواهی وداد خواهی کشور مان. موج جوشان وخروشان تفکری که هم قابل پذیرش در جامعه ء  به شدت سنتی مان باشد، هم برابر با شرایط دگرگون شدهء زمان وروزگارمان وهم به هیچ صورتی از صور ، خط بطلان به اندیشه ها ی راه پر افتخاری که در گذشته پیموده بودیم ، کشیده نشود.

 

آری ، روزهای دشواری را پشت سر گذاشتیم. روزهایی را که آگنده از" اما" و"اگر" و"پرسش" بودند. روز های را که لبریز از" انتقاد " و" طعنه " و "پرخاش " بودند. زمانی هم فرارسید که آماج " خشم " بهترین رفقای روزهای سخت نبرد قرار گرفتیم . بیخی  به یادم است که یکی ازآن راد مردان به من می گفت ، توهم ؟ تو هم دنباله روشدی ؟ توهم آرمانت را به خاطر دوستی های شخصی فروختی ؟ مگر همین تو نبودی که نوشته بودی ، پرچمی بودی ، پرچمی هستی و پرچمی باقی خواهی ماند.؟

 

  شاید همین حرف  ها باعث شده بود که یک روز ازشادروان محمود بریالی پرسیدم ؛ با این همه تشویش ها ، مابه کجا خواهیم رسید ؟ چه خواهیم کرد. بریالی عزیز می گفت :

 

   - تشویش نکن واین برش پاره از " تولدی دیگر " فروغ فرخزاد را برایم می خواند :

  

   دستهایم را در باغچه می کارم ،

  سبز خواهم شد، می دانم ، می دانم ، می دانم

 وپرستو ها در گودی انگشتان جوهریم ،

تخم خواهند گذاشت

 

  روزها می گذشت ، ایمان آوردن در آغاز فصل سرد ،  دشوار بود. صداقت می طلبید و پیگیری و استواری. گذرزمان کار بود تا گذار از فصل سرد به گرما ونور صورت پذیرد. سالی نگذشت که برخی از دوستان آن جمع بیست وپنج نفری مان، از " ما " جداشدند وراه دیگری برگزیدند. گفتیم آب شان سرد و نان شان گرم وخداوند یار ومدد گار شان.

 

 اما ، این تفکرروزتا روز جان گرفت. از مرزها گذشت، قاره ها را پیمود ، هوا دارانی پیدا کرد، جمعیت عظیمی شد و دراندیشهء مبارزانی که در وطن بودند ودر دشوارترین شرایط به جنگ سیاهی رفته بودند ، نیز نفوذ کرد وجنبشی شد سراسری و همه جا گیر.

                                                        ***

اکنون که کنفرانس اروپایی نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان با پیروزی چشمگیری به پایان رسید و توانست مسأله دشوار تشکیلاتی را به اتفاق آرا حل وفصل نماید وبهترین کادرها را درهیأت رئیسه و سایر ارگان های رهبری انتخاب کند، به یاد همان روزی می افتم که بریالی عزیز گفته بود : تشویش نکن سبز خواهیم شد.

 

 تبریک رفيق توده یی عزیز ، تبریک رفقای گران ارج رهبری ، ما با شما هستیم . با تفکر چپ و دموکراتیک تان که با حال واحوال کشورمان مطابقت کامل دارد. سبز باشید رفقا !

 

 

 


July 8th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات